Posts

Es werden Posts vom Oktober, 2010 angezeigt.

همبستران زندگی

هم بسترانِ زندگی روزِمهتابی و شبِ آفتابی گویی آسمان در این سوی جهان رنگی دیگر دارد ، زمین با جهان می چرخد و آسمان تو گویی درآنجا همچنان می ماند، گاه می گرید ، گاه می نالد، و وقتی روزی و روزهای دیگر خود را نشان می دهد : خاطرهء نیشخندِ غروبش در طلوعش را تداعی می کند، و زمین ولی همچنان می چرخد و می گردد ." تو" می گویی "محکومی" ، "تو" از "رشته های سِرِشته " و از"تقدیر" و"سرنوشت"    می دانی ، "تو " تقدیر را تصویر می کنی و تفسیر ! با "خود" می جنگی تا به "خود" آیی ، ولی فردای دیگر و روزی دیگر رنگ آسمانت، واسارتی که گویی پایانی ندارد ... پرده از دیده گانت بر می کشی وهمان موجود در هیبتی دیگر رودرروی توست ، در و پنجره هایت را می شکنی ، و خانه از نو بر پا می کنی تا از" سرنوشت مختوم" "خود" بگریزی ، فردای دیگر در انتظار آسمانی دیگر ، موجودی دیگر با نیشخندی آشنا در مقابل توست . این بار او دست در حلقومت دارد، و چشم در چشم بر تو می نگرد ، دِشنه در دست و نیشخند آشنا: ـ از پی چیستی ؟! می پرسد گ